من فکر می کنم هنر مدرن ریشه در هنر کلاسیک دارد. به این معنی که هنرمندی که تخصصش هنر مدرن است، بی بهره از هنر کلاسیک نیست. شاید مقایسه هنرمند با دانشمند از نظر تسلط بر پایه های تخصصشان مقایسه بدی نباشد. به عنوان نمونه، یک فیزیکدان که تخصصش مکانیک کوانتمی است، روی مکانیک کلاسیک تسلط کافی دارد. به قولی، از کسی که مکانیک کلاسیک، اپتیک و ترمودینامیک بلد نباشد، توقع اشراف بر مکانیک کوانتمی نمی رود.
به نظر من هنرمند مدرن درک به نسبت جامعی از ریشه های هنرش دارد و تلاش می کند با بهره گیری از فنون مختلف احساسش را در قالبی که به زبان امروزی قابل فهم تر است بیان کند.
من با این عقیده مخالفم که برای فهم یک اثر هنری باید به آن هنر تسلط داشت. بسیاری از ما با اینکه شاعر نیسیتم، شعر سعدی را به همان خوبی شعر نیما درک می کنیم. هنر ممتاز اعم از نو و کلاسیک، هنری است که بتواند مستقل از زمان با مردم (نسل های مختلف) ارتباط برقرار کند.